• July 20, 2011

ناگفته هایی برای پگاه آهنگرانی، رزمنده ای باکفش های کتانی

ناگفته هایی برای پگاه آهنگرانی، رزمنده ای باکفش های کتانی

ناگفته هایی برای پگاه آهنگرانی، رزمنده ای باکفش های کتانی 150 150 شوالیه پارسی

دستگیری پگاه آهنگرانی که برای اولین باربازی زیبایش درفیلم ” دختری باکفش های کتانی” دیده بودم ومسائلی که بروی می گذردبهانه ای گردید تابرخی ناگفته ها رادرعرصه هنروسینما برای مخاطبین خود نقل کنم واین داستان یکی مربوط است به مهندس محمدمهدی حیدریان معاون سینمایی وزارت ارشاد طی دودهه ودبیرفرهنگستان هنرکه دراعتراض به برکناری مهندس موسوی ازرباست آن مرکزاستعفاء داد ودیگری حسین زمان خواننده ای که صدایش مارا به یاد ستارمی اندازد وکمترکسی می داند که حسین با مدرک فوق لیسانس مهندسی یکی ازفرماندهان عالی مخابرات سپاه درجبهه های جنگ تحمیلی بوده است.


اماآشنایی بنده با این مقوله به زمانی برمی گردد که دوست وهمدم زمان دانشجویم مهندس محمدمهدی(نادر)حیدریان پس از تعطیلی دانشگاهها روانه رادیوتلویزیون آن زمان گردید وباطی دوره فیلم سازی قدم به جبهه هنرنهاد ه ومن برای دفاع ازوطن عازم جبهه های غرب وجنوب شدم

حدود پنج سال گذشت وگاه وبیگاه همدیگررامی دیدیم مخصوصا درایامی که من درتهران بودم واوبرنامه نمایش فیلمهای خوبش رابا توصیه خاتمی که آنموقع وزیرارشاد بود درسینمای کوچک وزارتخانه برای مسئولین وخانواده های آنان درعصرپنجشنبه ها به نمایش می گذاشت

درواقع نمایش فیلم بهانه ای بود تابرخی ازمدیران دولتی که عمدتا گرایش چپ داشته وبعدا به اصلاح طلبان معروف شدند بالاتفاق خانواده ها دید وبازدید وگعده ای وتبادل اطلاعاتی باهم داشته باشند ومن ونادرهم درگوشه ای می نشستیم وبا یادآوری دوران دانشجویی به تجزیه وتحلیل مسائل سیاسی می پرداختیم

افرادی نظیرمصطفی تاج زاده، فیض الله عرب سرخی، محسن آرمین بدلیل مسئولیتشان درارشاد پای ثابت روزهای پنجشنبه بودند وبرخی اوقات نیزافرادی نظیربهزاد نبوی، ابوالفضل (پرویز) قدیانی ودیگران گاهگاهی به دیدن فیلم می آمدند والبته بخشی اعظمی از مدعوین مقامات کشوری، فرماندهان لشکری ووکلای مجلس ودیگران بودند

پس ازمدتی نیزنادرشروع کرد به کسب نظرازمن درخصوص برخی سوژه های فیلمها به خصوص وقتی جنگ ایران و عراق به حوزه خلیج فارس کشیده شد وی درخصوص فیلمنامهناخداخورشید” ازمن نظرخواهی کرد وپس ازآن داستان “لیلی بامن است” پیش آمد که برای اولین بارفرهنگ جبهه وبرخی واقعیات تلخ جنگ رابا چاشنی طنزوبازی ستودنی وبی مثال پرویزپرستویی به تصویرکشید. اخرین گفتگوی من باوی درمورد رفع توقیف ازفیلم ” مکث ” و”مارمولک” بود والبته خاتمی نیزبوی گفته بود درفیلم همان چیزهای گفته ودیده می شود که مردم درجامعه می بینند وخلاصه نمایش ده روزه فیلم همان ودستورخامنه ای مبنی بربرداشتن فیلم ازاکران وبه باد فنارفتن مسئولیت نادرهمان!!

این نکته نیزلازم به یادآوری است که نادرپس ازجنگ باتشویق ومعرفی اش به سعید ح
جاریان راه اندازی بخش هنری روزنامه “سلام” رادردست گرفت ولی فشارکاری دروزارت ارشاد ومسائلی که درآن روزنامه پیش آمد وی راواداربه تمرکزبرکاراصلی اش کرد وی بارهابه من می گفت که مسئولیتش مثل راه رفتن درمیدان مین است ازیکطرف باید رضایت کارگردانان وتهیه کنندگان فیلم رامی گرفت وازسوی دیگرباید خودراازفشار افراطیون وروحانیون متحجرمصون می داشت

بارها بخود نهیب می زد که آخرمهندس مکانیک راچه به معاونت سینمایی؟!ولی ازسوی دیگراحساس می کرد اگراین سنگررارهاکند تنگ نظرها همین تتمه دستاوردهای سینما وهنررانیزنابود خواهند کرد وی که خانه اش درمهرشهرکرج بود صبحها وشبها علاوه برساعات اداری فیلمنامه رابروی نوارکاست درماشین اش گوش می داد تا حتی الامکان خودمسئولیت تایید یاردفیلمها رابه عهده گرفته ازارجاع آن به کارشناسان وخالی کردن شانه خود اززیربارجلوگیری کند ونهایتا نیزبتواند جواب بالایی هارابدهد روزی هم که محمود احمدی نژاد جواد شمقدری رابه معاونت سینمایی وزارت ارشاد گمارد دانستم آن کابوسی که نادرهمواره ازآن میترسید به سراغ سینما رفته است و محصول آن شد فیلمهای مزخرفی چون اخراجیهای 1 و2 و3 وحاکمیت چماق بدستانی چون مسعود ده نمکی برسینمای کشور

همه این مقدمات راذکرکردم تا به اصل ماجرابرسم واینکه چرامعتقدم این پگاه آهنگرانی 48 کیلویی که بعدها وی را در”زندان زنان” دیدم همانند نسرین ستوده بی همتا به قول ماجبهه ایها به قلب دشمن زده وداغی بردل کودتاچیان نهاده است که ارزش آن هیچ کمتراز کارموسوی وکروبی درافشای چهره کریه کودتاچیان ورهبرآنها ندارد وآن ساختن فیلم مستند ” ده نمکی ها” بود.

فیلمی کوتاه که باکارگردانی پگاه ازبی بی سی پخش شد ماهیت مسعود ده نمکی رابعنوان نمادی ازاراذل واوباش حکومتی ( وبه قول حسین زمان قداره کشان) به معرض نمایش گذاشت که چگونه باحمایت بیدریغ دولت منصوبه خامنه ای ازسرکردگی جماق بدستان به کارگردانی وفیلم سازی روی می آورند ونهایتا باتحمیق بخشی ازفرودست ترین اقشارجامعه می توانند جیبهای خودرابا میلیاردها تومان ازشکم همان قربانیان تحمیق پرکنند

اماهنوزعمق داغی که پگاه بامستند ” ده نمکی ها” بردل خامنه ای وکودتاچیان گذاشته است برمخاطبین روشن نیست وتنها نگاهی به نوشته حمید داوود آبادی تهیه کننده فیلم اخراجیها عمق آنرانشان می دهد دراین نوشته داوودی آبادی شرح می دهد که چگونه رهبریک کشوربیش ازیکساعت ازوقت خودرا آنهم درشرایطی بحرانی کشورکه تعدادی ازوزراء دولت دست نشانده اش قصد شرفیابی وگرفتن دستوردارند به دیدارباده نمکی وداوودی آبادی اختصاص داده وجملاتی برزبان می آورد که عرق برپیشانی هرایرانی شرافتمندی می گذارد

خامنه ای دراین دیداراعتراف می کند که چندین باراین فیلم رادیده است ودرآخرنیزبه مسعود ده نمکی گوشزد می کند که ازنظروی ده نمکی همان جماق بدستی است که برترک موتوردرخیابانها به ضرب وشتم مردم تحت عنوان امربه معروف ونهی ازمنکرمی پرداخته است ازانجاییکه نوشته داوود آبادی خود گویای همه چیزاست ازاطاله کلام خودداری کرده توجه مخاطبین رابه نوشته وی جلب می کنم:

” روزسه شنبه 26 آذرماه (1387)، خداوند سبحان توفیق دادتا به همراه “مسعود ده نمکی” خدمت مقام معظم رهبری برسیم. نمازظهر وعصربه امامت آقاوباحضورتنی چند ازوزیران ومسئولین مملکتی ازجمله مهندس “صادق محصولی” وزیرکشور، مهندس “سیدمهدی هاشمی”، حجت الاسلام “احمد احمدی”، دکتر”مرندی”، دکترکمال خرازی”ودیگران، اقامه شد. سپس هنگامی که برای دستبوس خدمت آقا رسیدیم،

ایشان فرمودند:
شما دونفربه اتاق من بروید کارتان دارم.

وبا راهنمایی مسئولین امر، به اتاق محل کارآقارفتیم ودقایقی به انتظارنشستیم.
به محض ورود آقا، ازجا برخاستیم که ایشان باچهره ای متبسم وبسیارزیبا، باعبارت:
به به به آقای ده نمکی
اورا دربغل گرفت وروبوسی کردند. سپس ایشان اجازه داد که روی چون ماهش را ببوسم و گفت:
شماچطورین آقای داودآبادی گل … شما چقدرچاق شدین
مسعود گفت آقا این چاق شده من پیرشدم.

آقاگفت: نه شما که پیر شدید ولی این خیلی چاق شده.
که من جوابی نداشتم وباخنده وشوخی مسئله را رد کردم.

ده نمکی نامه دختر 10 ساله اش فاطمه راخدمت آقا داد که با زبان شیرین خودش ازاینکه درتلویزیون دیده بود صدای آقا گرفته وسرفه کرده است، گریه اش گرفته بود. نکته قشنگ نامه هم این بود که فاطمه کوچولونوشته بود:
آقا من می دانم حسادت چیزبدی است ولی اینجا به بابام حسودیم میشه که الان پهلوی شماست ولی من نمی توانم شما را ببینم.
آقا هم تا آخرنامه راخواند ودرجواب فاطمه که التماس دعا داشت، برای سلامتی وخوشبختی او دعا کرد ویک چفیه هم به عنوان هدیه به مسعود داد تا به دخترش بدهد.

آقا گفت:
آخرین دیدارمان 10 سال پیش هنگامی بود که نشریه شلمچه را توقیف کرده بودند.
مسعود از “فرهنگنامه آزادگان” گفت که آقا فرمودند چند جلد کتاب هایی را که چاپ شده دیده اند. ادامه بحث رسید به “اخراجی ها“.
مسعود ازناملایمات ونامردی های دوست نمایان گفت که آقا فرمودند:
خداوند انشاالله همه شما را درراه حق وصراط مستقیم پایداربدارد. خیلی مهم است پایداری درصراط حق، عیبی ندارد. برای خداعیبی ندارد هزینه بپردازید. مگردرکارتان آثارالهی آن را نمی بینید؟
مسعود درباره این که یک نفرمدعی شده بود اگرتلویزیون اخراجی ها را پخش کند، اوخودش راجلوی صدا وسیما آتش خواهد زد، گفت که آقا فرمودند:
اینها که حرف مفته
و ادامه دادند:
من فیلم را دوسه بار دیدم یک بارهمین جا دیدم تلویزیون هم که اخیرا پخش کرد دیدم. فیلم قشنگی است. جنبه طنزی آن خیلی جذابیت دارد. البته من یک نکته هم به این فیلم دارم، بگم؟
که البته چون آقا گفت که تشخیص داده است تا این نکته را جایی مطرح نکند که باعث سوء استفاده دیگران شود، نکته بجا و زیبای آقا را این جا نمی گویم.( بعدامعلوم شد که خامنه ای به ده نمکی گفته نقش لاتها وبی سروپاها دراین فیلم خیلی پررنگ بوده وممکنست ضدانقلاب ازاین سوژه به نفع خودشان بهره برداری بکنند که همین اراذل واوباش بوده اند که جنگ راپیش برده اند)


آقا خطاب به مسعود گفت:
آقای ده نمکی، شما چه آن زمان که نشریه شلمچه راچاپ می کردید ویا با موتورسیکلت درخیابان ها می رفتید و چه الان که فیلم می سازید، برای من هیچ فرقی نکرده اید، همان مسعود ده نمکی انقلابی ومتعهدهستید.

حدود یک ساعت پهلوی آقا بودیم که به لطف خدا عیدی غدیررا ازلبان مبارک آقا ستاندیم.آن قدرمنگم وحالم به هم ریخته که حوصله نوشتن بقیه دیدارزیبایمان را ندارم.فقط این را بگویم که هنوزفکرمی کنم درخواب هستم.واین رویایی بود که سالها درخواب به دنبال آن می گشتم وسرانجام درآستانه عید غدیر به وقوع پیوست. شکرخدا وقلیل من عبادی الشکور”

باداستان فوق دیگرنیازی به یادآوری کاربزرگ پگاه آهنگرانی نیست چه ایشان رانظیرنسرین ستوده وبهمن قبادی 11 سال حبس وممنوع الخروجی بدهند وچه فرداصبح آزادبشود هیچ ازارزش کاری که کرده است ونقابی که ازچهره خامنه ای وماموران وی برداشته است کم نمی کند فقط برای وی ازخدا طلب سلامتی واستقامت برشکنجه هایی بکنیم که این شبها بروی می رود

اما درخصوص حسین زمان که مردانه اولین کسی بود که پرده رسوایی دژخیمان رادردستگیری پگاه رابالازده وفریاد برآورد که : “پگاه آهنگرانی ، دخترجوان هنرمندمان در زندان است تا به همه مردان هنرمند ما درس غیرت، شجاعت وازهمه مهم تردرس هنر و هنرمندی بدهد . پگاه همان دخترجوانی است که با کمترین امکانات درمستند اخیرخود با مهارتی کامل نشان داد که چگونه مافیای قدرت ودشمنان هنروهم آنان که دیروز قداره به دست به جان فیلم وسینما افتاده بودند امروز دوربین تزویر و ریا دردست گرفته اند و با آلت دست قراردادن مشتی هنرمند نمای فرصت طلب بی اصالت دراندیشه حذف هنرمتعهد وپرسشگرازصحنه می باشند.این قصه هنرمند ستیزی مدتهاست آغازشده واگرجامعه هنری درمقابل آن سکوت کند باید بزودی همچون قطعه هنرمندان دربهشت زهرا شاهد اوین هنرمندان نیزباشیم.”

این غریوحسین زمان بود که فریاد ” مرگ بردیکتاتور” را روانه سالن های سینما کرده ورژیم راوادارکرد مسئولیت ربودن پگاه راپس ازیکفته رسماپذیراشود امروزموجی جهانی درحمایت ازپگاه برخاسته است موجی که هرلحظه بلندتروبلندترمی شود ومیرود تاکئدتاچیان رامتوجه این امرنماید که دیگردوران بگیروببندهای بی سروصدا گذشته است امروزحاکمیت باید برای دستگیری هرزن ومردایرانی هزینه به پردازد ودراین راه مشروعیت نداشته اش چون ماسه هایی درساعتی شنی روبه فروریختن می کند

درود برحسین زمان که سردارواقعی جبهه های جنگ چون باکری وهمت بوده ونشان داد هنوزغیرت ومردانگی دربخشی ازفرماندهان ورزمندگان جنگ نمرده است.