• March 17, 2007

Military attack & Democracy رابطه دموکراسی باحمله نظامی

Military attack & Democracy رابطه دموکراسی باحمله نظامی

Military attack & Democracy رابطه دموکراسی باحمله نظامی 150 150 شوالیه پارسی
آيابرقراري دموكراسي ازطريق حمله نظامي ميسراست؟
اينروزهايكي ازسوالاتي كه ذهن استراتژيستها، سياستمداران وروشنفكران غربي وخاورميانه را بخودمشغول كرده است اينست كه آيااستفاده ازتهاجم نظامي براي برقراري دموكراسي دريك كشوردچار استبدادنظيرايران مجازاست؟آياتهاجم مارابه هدف انساني خود نزديك نموده يابالعكس ازآن دورمي نمايد؟
ازنظرماهيچ راه حل مسالمت آمیزبراي حذف يك رژيم توتاليتركه تحت هيچ شرايطي نه به قوانين وتعهدات بين المللي خودپايينداست ونه درداخل حاضربه رعايت حداقل حق حاكميت ملي است وجودنداردوبالعكس هرگونه تاخيردراين امرجزايجادفرصت بيشتربراي رژيم جهت تعميق وتداوم سركوب دموكراسي، بالارفتن هزينه برقراري آن توسط ملت اسيرودربندونهايتارفع تهديدازسايرملل جهان ومنطقه نخواهدبود

مخالفان برقراري دموكراسي ازطريق حذف رژيم ديكتاتورتوسط قواي بين المللي یاداخلی باتعاريفي بظاهرمنطقي چنين استدلال مي نمايندكه اولا دموكراسي يك پديده دفعي نيست وپروسه آن بايد دربسترزمان خاص خودصورت گيرد وثانيايك پديده داخلي است ومنبعث ازخواست واراده آحاديك ملت است ونه اراده يك مرجع خارجي هرچنداين مرجع سازمان ملل يااتحادي ازكشورهاي پيشرفته باشد وقس علهذا
جداازاينكه استدلال فوق يك نوع سفسطه بوده كه بطورخبيثانه اي توسط رژيم ايران وعمال آنهاباهدف حفظ نظام فاسدوديكتاتورفعلي در داخل وخارج تبليغ مي گردد ازنظرماچنين قياسي باشرايطي كه ايران درآن بسر مي بردحتي بافرض صحت تعاريف بالامصداق قياس مع الفارق است ودرواقع مي توان گفت حرف حقي مي تواندباشدكه اراده باطلي درپشت آن قرارداردچرا؟
اولا: كشورعزيزماايران بعدازدوره قاجاريه وبعنوان ششمين كشورداراي قانون اساسي درجهان ازيكصد سال قبل دوره گذاراز ديكتاتوري به دموكراسي راتجربه وطي كرده است.وقوع چندين انقلاب از انقلاب مشروطه (1909)گرفته كه سرمشق انقلاب كبيرروسيه (1917)بوده تاانقلاب اسلامي ايران(1979) وچندين حرکت وجنبش اصلاحی عظیم ازملي شدن صنعت نفت(1953)گرفته تاانقلاب سفيدشاه وملت(1962) وبرنامه اصلاحات سياسي موسوم به دوره خاتمي (1997)همگي نمونه هاي عيني اين دوره گذارتوسط آحادملت ايران هستندوچنانچه شكست ياعقب نشيني دركاربوده يادموكراسي وديكتاتوري همگي دريك سيكل بسته يا باصطلاح فلاسفه دريك دوروتسلسل باطل گرفتارآمده اين امرناشي ازمردم واراده و خواست آنان نبوده است بلكه اين امرناشي ازحكامي بوده است كه بعنوان منجي تحت عنوان شاه،فقيه يارئيس جمهورزمام اموررادر دست داشته وبااستفاده ازقدرت بلامنازع يافسادبرخي ازاطرافيان وابزاري چون زروزوروتزويرموجبات بهم زدن تعادل قواراكه ركن اصلي دموكراسي است بنفع خودفراهم آورده اند

مابعنوان پبشتازان وجامعه نخبه ايران ياخاورميانه حق نداريم سفسطه راجايگزين منطق بكنيم بعنوان مثال درمحوراقتصادي ماتابحال چندين باربدنبال ملي كردن (ودرواقع دولتي كردن) وسپس خصوصي سازي صنايع رفته ايم يادرمحورفرهنگي تابحال چندين باراجباري كردن حجاب وپوشش زنان راتجربه كرده ايم ودوباره بهمان نقطه آغازرسيده ايم ودرتمام اين دوروتسلسلهانقش اصلي بعهده رژيم حاكم بوده است ومردم ايران فقط هزينه كننده درراه مبارزه ازجان،مال وعرض وعمرخودبوده اندپرواضح است كه اگرنقش دولتهاوبالاخص پس ازاحساس قدرت وتسلط آنهادرمداخله درامورنبوداكنون به اين وضع دچار نمي شديم وكساني كه معتقدنددموكراسي ازپايين مي آيدونه ازبالامي بايستي نقش دولتهارادراين خصوص مشخص نمايندتامعلوم شودنقش حكام درسركوب دموكراسي پررنگتربوده است ياعدم صلاحيت مردم درایجادوحفظ آن؟واگردولتهاي ديكتاتورموفق به سركوب دموكراسي وغلبه برمردم گرديده اند اين امربيانگرعدم توانايي ولياقت مردم در برخورداري ازدموكراسي بوده است يااينكه علاوه برقواي قهريه عوامل ديگري ازجمله رهبران وروشنفكران ايزوله يامرعوب درمقابل قدرت حاكم نيزدرآن دست داشته اند؟
يكي ازهمين تئوريهاي شكست خورده ” فشارازپايين وچانه زني ازبالا” براي پيشبرددموكراسي دركشور بوده كه ابتداتوسط آقاي سعيدحجاريان يكي ازتئوريسينهاي اصلاحات دردوره خاتمي مطرح و عملابه تئوري ”التماس ازپايين وسركوب ازبالا” تغييريافت دراين روش رهبران دموكرات بجاي سازماندهي خواست وپتانسيل آحادملت بدنبال قانع وراضي كردن قدرت حاكم به سهيم كردن سلطه خودبامردم بعنوان یک حق بودندبطوريكه درپايان دوره 8 ساله حكومت خودبردولت اعتراف كردند نه تنها سازماندهي ستادواستراتژی نداشته اندبلكه حتي يك كانال تلويزيوني هم براي خوددست وپانكرده بودند
دراين حالت طبيعي است كه هيچ رهبرديكتاتوري درجهان نه تنهاازطريق التماس تن به درخواست واگذاري بخشي ازاختيارات خودبه مردم نمي دهدبلكه باشناسايي نقاط آسيب پذيرخودآنهاراترميم ومقتدرترازسابق به سركوب آزاديخواهان وطبقات مرجع آنهامي پردازد نگاهي به رکود واوجگيري پريوديك جنبشهاي دانشجويي، كارگري، زنان، معلمان،رانندگان اتوبوسراني تهران وسايراقشارصنفي وسياسي ايران طي يكصدسال اخيرتاييدي براين امراست كه مردم ايران مرحله گذارازديكتاتوري به دموكراسي راطي كرده وفقط اين

حكام قدرت طلب هستندكه بااستفاده ازكليه ابزارممكن آنهارادربهره برداري ازدستاوردهايشان ناكام گذاشته اند
ب- درخصوص ميزان واحتمال موفقيت نقش دخالت خارجي وبالاخص حمله نظامي دربرقراري آزادي و دموكراسي نگاهي به تجربه

ژاپن هيروهيتو،آلمان هيتلري وايتالياي موسوليني پس ازشكست درجنگ جهاني دوم كه بامداخله وبرنامه ريزي آمريكاي پيروز(طرحهاي مارشال ومك آرتور)همراه بودمطلب را ازهرگونه توضيحي بي نيازمي نمايدوقتي ژاپن فاشيست بافروريختن بمبهاي اتمي درهيروشيماو ناكازاكي دموكرات مي شودورژيم و كاميكازهاي آن تبديل به نظام وانسانهايي مي شوندكه بايددرحال حاضرآنهاراصلح

طلب ترين دولت ومردم دنياناميدچراچنين امكاني درديگركشورهاي جهان وجود نخواهدداشت؟
ج – موضوع اساسي ديگررابطه دخالت ياتهاجم خارجي بادموكراسي درداخل ايران است كه بايد مورد بازشكافي قرارگيردبانگاهي به دوره هايي چون بقدرت رسيدن رضاشاه(سال 1299جنگ جهاني اول)،محمدرضاشاه(سال1320جنگ جهاني دوم وكنفرانس تهران)،آيت الله خميني(سال 1357 كنفرانس گوادولوپ)،خاتمي(سال 1376خروج سفراي اروپاازايران)وهاشمي(1385تهديدبه حمله نظامي آمريكابه كشور)براحتي درمي يابيم كه درتمام آنهابرقراري دموكراسي نسبي دركشورباميزان فشارومداخله نيروي خارجي رابطه مستقيم داشته است
البته دراينجايك نكته تكميلي لازم به توضيح است كه فاكتورثابت معادله فوق آنست كه درصورت برخورداري كشورازدموكراسي نسبي درداخل ونامشروع بودن حمله خارجي ملت ايران دفاع ازتماميت ارضي رابرمبارزه بارژيم ترجيح داده كه نمونه آن دفاع جانانه ملت ايران دردوسال اول جنگ عراق و ايران(1361-1359)بودكه هم حكومت نوپاي ايران متكي بهبه آراء نسبي ملت بودوهم تهاجم خارجي از سوي كشوري بودكه داعيه ارضي بربخشي ازخاك ايران ونه ايجاددموكراسي داشت
لذادربحث جنگ فعلي جداازاينكه تاهم اكنون (مارچ 2007) فازنظامي آن بين ايران وآمريكا ومتحدينش وفاز سياسي واقتصادي آن بين ايران وجامعه جهاني تقسيم بندي ودرحال پيشرفت گزارش گرديده است اين واقعيت نيزبه چشم ميخوردكه درايران ديكتاتوري وسركوب براساس گزارشات بين المللي به حد اعلاي خود رسيده است وحاكم بلامنازع كشوروجمعي محدودتمام اركان كشور(دولت،مجلسين وقوه قضاييه)ونيروهاي مسلح واطلاعاتي وامنيتي رادراختيارخودداشته وخودرامافوق قانون قرارداده اند وازسوي ديگرنيزاراده جهاني بر محاصره وانزواي ايران بدليل دخالت مستقيم درامورداخلي برخي از كشورهاي همسايه ازطريق حمايت ازتروريزم تاتهديدمستقيم(اسرائيل،عراق،لبنان، سوريه، افغانستان)، تشديدمسابقه اتمي درمنطقه، بحران آفريني درپروسه صلح اعراب واسرائيل ونقض آشكار حقوق بشر علاوه برتهديدهسته اي جهان بنحوي قرارگرفته است كه هرگونه شك وترديد درموفقيت حمله به ايران رابرطرف مي سازد واصولا باداده هاي بالا شوراي امنيت سازمان ملل ياآمريكاومتحدينش وحتي اسرائيل بعنوان كشوري كه مستقيمامورد تهديدقرارگرفته است بايددرعدم بازدارندگي وحمله به ايران عذرموجهي راارائه نمايندتادرنزدخداوند،بشريت وتاريخ وملت خودپاسخگو باشند

د- نكته ديگراين ادعااينست كه دموكراسي يك پديده داخلي است ومنبعث ازخواست واراده آحاديك ملت است ونه اراده يك مرجع خارجي هرچنداين مرجع سازمان ملل يااتحادي ازكشورهاي پيشرفته و ابرقدرتهاي چون آمريكاومتحدينش باشدوقس عليهذا
برفرض صحت چنين فرضيه اي مدعيان آن چگونه ازخواست واراده يك ملت مطلع مي گردند؟وملاك ومعياراندازه گيري دموكراسي خواهي يك ملت كدام است؟ وچگونه اين خواست اصطلاحاقابلیت ملموس یامادی قابل شمارش راپیدامی کند؟
آيااينكارازطريق رفراندوم آزادوعمومي صورت مي گيرد؟آياازطريق واكنش احزاب وگروههاي مدني و غيردولتي ياتظاهرات قانوني وبدون ترس مردم ازدستگيري وشكنجه توسط دولت صورت مي گيرد؟ آياسازمانهاي مسئول بين المللي وکمیته های ناظربرآن خواستها صحه مي گذارند؟آيامطبوعات آزادوبيطرف ونويسندگاني مستقل كه زندان وقتل درانتظارآنهانيست بروجوددموكراسي دركشورشهادت مي دهند؟آيانهادهاوموسسات بيطرف ازطريق افكارعمومي سنجي به نظرات مردم درخصوص يك پديده پي مي برند؟
درايران كه بدليل ديكتاتوري حاكم هيچ روشي براي چنين شناختي وجودنداشته وتمامي راههاي صلح آميزوافرادموثردراين امربدليل تلاش جهت شفاف كردن اراده مردم توسط رژيم مسدوديابسختي سركوب گرديده انددرصورت وقوع هرگونه سوءمحاسبه چه كساني مسئول خواهندبودرژيمي كه تمامي ابزارلازم راجهت جلوگيري ازواقعه دراختيارداشته است وآنرادريغ داشته است يامردم وجامعه جهاني كه تمام راهكارهاي صلح آميزرا پيموده ونهايتاتنهاراه حل باقيمانده راانتخاب كرده اند؟
لذاكساني كه اين ادعارامطرح مي كنندهيچ راه وروشي مشخصي رابراي تشخيص آراء ملتي كه دچار ديكتاتوري است ارائه نداده وفقط خودرانماينده ومصلح آن ملت معرفي مي نماينددرحاليكه حتي براي چنين ادعايي نيزهيچ دليل ومدركي ندارندنگاهي به وضعيت اپوزيسيون ايران ورهبراني كه اكنون تعداد آنهابه دههانفررسيده وهريك درتناقض باديگري خودرانماينده مردم ايران ياحداقل بخشي ازجامعه ديكتاتورزده آن معرفي مي نمايندخودمبين اين موضوع است كه اصولا يكي ازشاخص هاي حكومت ديكتاتوري نه فقط فقدان مشروعيت رژيم بلكه فقدان مقبوليت جريانهايي دراپوزيسيون است كه دريك شرايط وبسترمتعارف شكل نگرفته اندوافكاروديدگاههاي خودرابعنوان ديدگاه مردم يابخش مهمي از ملت ايران القاء مي نمايند

س- هم اكنون درخارج ازايران وبالاخص اروپاوآمريكاگروههاوشخصيتهاي سياسي فراواني وجود دارد كه بدون اينكه كمترين شناختي ازجامعه ايران ونظام حاكم برآن داشته باشداقدام به اظهارنظر درخصوص برخوردجامعه جهاني باايران دروجوه مختلف ازگفتگوي سازنده تاگفتگوي انتقادي،ازمحاصره اقتصادي تا حمله نظامي وازحمله نظامي كم شدت محدودبه تاسيسات اتمي تاجنگ پرشدت منجربه سرنگوني كامل رژيم سخن بميان مي آورندبدون اينكه كوچكترين تماسي باجامعه وشرايط حاكم برمردم ايران داشته باشند.
این اشخاص بدون هيچگونه سمتي وصرفابدليل برخورداري ازريشه ايراني درتابعيت خودياقرارداشتن در سمتهايي نظيرپستهاي آكادميك،تحقيقاتي ومشورتي كه امكان استفاده ازآنهارابراي نهادهاي دولتي و غيردولتي آمريكاواروپافراهم مي آوردبخوداجازه ميدهندبعنوان نماينده جامعه وافكارعمومي ايران در مراجعي نظير كنگره امريكاحضوربهم رسانده وتحت عنوان شهادت به اظهارنظراتي درخصوص خواست واراده ملتي می پردازندكه كاملاباخواست آنهامتفاوت مي باشد

آنهاهمسوبارژيم حاكم برايران كه تنهاراه وخطرسرنگوني خودرادرتهاجم خارجي مي داندتحت عنوان صلح طلبي وجلوگيري ازجنگ وخسارات مادي درپي جلب افكارعمومي جهانيان وتاثيربرمقامات بين المللي ودر راس آن آمريكابوده وچنين وانمودمي كنندكه تهاجم نظامي براي حذف رژيم نه تنهاالزاما به دموكراسي ختم نخواهدشدبلكه درتضادكامل باآن قرارخواهدداشت وبعنوان شاهدنيزموضوع رابه داستان عراق ارجاع مي دهند درحاليكه اولا چنين ادعايي همانگونه كه دربندهاي قبلي به ان اشاره رفت بي معني مي باشد
ثانيامساله عراق فعلي دموكراسي نيست ومساله عدم امنيت وفعاليت تروريستهاودخالت كشورهاي خارجي ازجمله ايران وسوريه درآنست دراين خصوص حتي تروريستهاوحاميان آنهانيزنه تنهابه فقدان دموكراسي درعراق طي4سال گذشته اشاره نكرده اندبلكه خوشحالي خودراازحذف رژیم بعثی ومجازات ديكتاتورعراق نيزپنهان نكرده اندمهمترين ادعاي واهي آنهااشغال عراق بوده است كه درصورت اقراربه وجوددموكراسي وآزادی سیاسی پس ازاستقرارنیروهای خارجی واژه اشغال نيزمعني خودراازدست داده واین امرعملابه مفهوم

استقلال وآزادی خواهد بودنظيرآنچه كه ماشاهدآن بعنوان حضورنيروهاي بين المللي درافغانستان،لبنان يادارفورياهرجاي ديگرجهان هستيم
ثالثاايران كشوري كاملا متفاوت باعراق است ومردم ايران پس ازآزادي وحذف رژيم خودكامه امكان اداره امورخودازجمله برقراري امنيت رادارامي باشندواصولا نيازي به وجود نيروهاي زميني درعمليات نظامي منجربه حذف رژيم نخواهدبودتاموضوعي تحت عنوان اشغالگيري رابه اذهان متبادرنمايد

چراعمليات نظامي امريكادرافغانستان پس از11سپتامبرازسوي ايران اشغال ناميده نمي شودوهيچگاه رژيم ايران بطورجدي خواستار خروج نيروهاي خارجي ازافغانستان نمي شودولي همين حضوردرعراق اشغال ناميده مي شود چون درآنجانفت وجوداردواكثريتي شيعه وكردكه ايران امكان اعمال نفوذبرآنها رادارد!!
ش- تجربه سه دهه عمررژيم ايران نشان داده است كه هرخواست واراده اي كه حتي امكان تهييج وجذب ده درصد افكارعمومي جامعه را بنفع رژيم داشته باشدازنظرآن دورنمانده ودرراستاي اهداف آن بكارگيري خواهدشدتلاش حكومت ايران جهت مسكوت گذاشتن افكار عمومي داخل كشور درزمينه مسائل اصلي كشورنظيرجنگ ياصلح وآمادگي جهت پذيرش هزينه تجهيزبه تسليحات هسته اي وحتي مذاكره مستقيم باآمريكابيانگراين واقعيت است كه رژيم ايران بشدت ازطرح موضوعات اساسی درانظارعمومی وحشت داردوواكنش سريع رهبري ازطريق شورايعالي امنيت ملي واحمدي نژادنسبت به مواضع هاشمي رفسنجاني ومحسن رضايي فرمانده سابق سپاه پاسداران وسايرمقامات رژيم درخصوص جدي بودن حمله آمريكاووادار ساختن آنهابه سكوت به همين دليل صورت گرفته است

درجمع بندي نهايي باتوجه به واقعيتهاي فوق به اين نتيجه مي رسيم كه ملت ايران گروگان حاکمیتی خودكامه گرديده است كه طي سه دهه بانوعي دگرديسي خواستهاي بحق آنهاراتغييرجهت داده وبنفع خودمصادره كرده است اين ملت ازتمام ظرفيتهاي قانوني ومصلحانه خود بالاخص پس ازخاتمه جنگ8 ساله ايران وعراق استفاده ولي همواره با مشت آهنين رژيم مواجهه وباتلفاتي سنگين عقب نشسته است، پيكارهاوضربات مداوم باعث ازهم گسيختگي اقشارمختلف وعدم برخورداري ازسازمان منسجم و رهبري مناسب گرديده ولي هيچگاه آنهارابه خستگي مفرط ونوميدي نكشانده است.مردم ايران نشان داده اند كه باهرشكست ظاهري مجددادرعرصه مبارزه باديكتاتوري ظاهرشده ونقش خودرابه اثبات رسانده اند

آنهاهمانگونه كه درسال1979نقش سه ابرقدرت غربي وبالاخص آمريكارادركنفرانس گوادولوپ درتغييرحاكميت لمس كرده اندچشم انتظارروزي هستندكه مجدداشاهد نقش آفريني جامعه جهاني وكمك به مبارزات خوددرحذف رژيمي باشندكه دههابارازرژيم قبلي ديكتاتورتراست وتهاجم نظامي احتمالی غرب باهدف انهدام مراكزامنيتي وسياسي رژيم نه تنهاهزينه كمتري رابه آنهاتحميل بلكه براي آنها اطميناني خواهدبودكه جامعه جهاني درصددبازي كردن باسرنوشت آنان ازطريق حفظ رژيم نمي باشد
درچنين روزي جامعه جهاني متوجه خواهدشدكه تاچه حددرموردمردم ايران اشتباه ميكرده وماهيت فريبكارانه رژيم وعقب ماندگي برخي ازنخبگان جامعه دردرك شرايط عيني جامعه نیزبرملاخواهدگردید
پايان